ديشب آن قدر باران آمدکه اکر بگويم ياد تو نبودمباران با من قهر ميکند
آن قدر از پنجره بيرون را نگاه کردمکه اگر بگويم منتظر تو نبودمپنجره با من قهر ميکند
آن قدر دلتنگ خوابيدمکه اگر بگويم خواب تو را نديدمخوابت هم مرا ترک ميگويد
عليرضا جان معصومه رفت اما !
هميشه در دلهامان ماندگار است
ياد و خاطرش گرامي ...
دست بر دلم مگذار ميسوزي...
داغ خيلي چيزها بر دلم مانده است!!!
روحش شاد،يادش سبز