سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
باران نگاه
 
 

امشب !

شب نابودی

شب پایان من

شبی که تمام دورانم

را

به حراج گذاشت . . .

چقدر بی رحم

چقدر !؟

نیستی ولی نگاهت

لحظه به لحظه

ثانیه هایم را می شمارد . . .




موضوع مطلب :

ارسال شده در تاریخ : شنبه 92 آذر 23 :: 8:45 صبح :: توسط : علیرضا احمدی

بعد تو خانه پر از درد است، باور می کنی،

شعر من خاکستر سرد است، باور می کنی،

باد سوزان گفت با من پچ پچ و نجوا کنان

بی تو رخسار زمان زرد است باور می کنی ؟

چشم شب تا صبح پلکش را تکانی هم نداد

گویا شب بی تو تب کرده است، باور می کنی

درس و مشقی نیست دیگر، کو راه مدرسه

روی نیمکت ها پر از گرد است، باور میکنی

مادرم با هیچ کس رازی ندارد چون که او

بی تو حتی با خودش طرد است، باور می کنی

فاطمه آن دخترت خوی تورا دارد به سر

الحق او مثل خودت مرد است باور میکنی

تو بخواب ای خواهرم معصومه جان یادت بخیر

بی تو مِهرت سبز پرورده است، باور می کنی

 

شعر: اکبر احمدی

 

(آنچه در باور نگنجد سخت بر جانم نشیند)

نبودنت هیچ وقت برایم عادی نخواهد شد . . .

تقدیم به روح بلندت




موضوع مطلب :

ارسال شده در تاریخ : جمعه 92 آذر 22 :: 4:50 عصر :: توسط : علیرضا احمدی

قاب . . . برای دخترم

جاده بی انتها

دخترکی باچتر

قطرات دوان دوانِ باران

دل شوره های رسیدن

و چشمانی خیس

در حسرت نگاهی

که پشت قاب انتظار می ماند . . .

 

 

تلنگر

سپیده صبح

بانگ اذان

سجاده نور

دست ها به سوی آسمان

و اشک شوق

و حضوری دیر . . .

 

 

 

. . .

به من نگاه کن !

دردهایت مرهم نگاه خسته ام

وقتی مهربانی هایت

را به رخ

دلتنگیهایم می برم

درونم سکوتی

از فریاد توست . . .

 




موضوع مطلب :

ارسال شده در تاریخ : دوشنبه 92 آذر 4 :: 10:25 عصر :: توسط : علیرضا احمدی

درباره وبلاگ
پیوندها
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 3
بازدید دیروز: 17
کل بازدیدها: 67673