بعد تو خانه پر از درد است، باور می کنی،
شعر من خاکستر سرد است، باور می کنی،
باد سوزان گفت با من پچ پچ و نجوا کنان
بی تو رخسار زمان زرد است باور می کنی ؟
چشم شب تا صبح پلکش را تکانی هم نداد
گویا شب بی تو تب کرده است، باور می کنی
درس و مشقی نیست دیگر، کو راه مدرسه
روی نیمکت ها پر از گرد است، باور میکنی
مادرم با هیچ کس رازی ندارد چون که او
بی تو حتی با خودش طرد است، باور می کنی
فاطمه آن دخترت خوی تورا دارد به سر
الحق او مثل خودت مرد است باور میکنی
تو بخواب ای خواهرم معصومه جان یادت بخیر
بی تو مِهرت سبز پرورده است، باور می کنی
شعر: اکبر احمدی
(آنچه در باور نگنجد سخت بر جانم نشیند)
نبودنت هیچ وقت برایم عادی نخواهد شد . . .
تقدیم به روح بلندت
موضوع مطلب :