سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
باران نگاه
 
 

خنده هامان ، بیرنگ

مهربانی ، دلتنگ

آن پر باغ صداقت که نگاهت بوسید

با همان شوق تو را سبز به خاطر دارد

مادر انگار هنوز

با همان شوق دو چشمش به قدمهای بلندت مانده است

"فاطمه" با همه ی غلغله اش

از پدر شکوه ی دیر آمدنت را می گیرد

و نمی دانی ،

بعد تو نام معلم چه غریبانه شکست

وصدای زنگ تفریح ،

تا کجا ؟!

تا به فراسو پیچید...

من صبورم انگار

با همان مشق تحمل که تو یادم دادی

و پر از یاد صمیمانه ی معصوم توام

 

آنچه در باور نگنجد سخت در جانم نشیند

تقدیم به روح بلند خواهری فداکار معلمی فرهیخته و دلسوز

(معصومه احمدی) که زود از میانمان رخت بر بست ، و کاش می دانست که چقدر نبودش برایمان جانفرساست

" معصومه جان یادت خوش "




موضوع مطلب :

ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 91 اسفند 1 :: 5:39 عصر :: توسط : علیرضا احمدی

درباره وبلاگ
پیوندها
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 13
بازدید دیروز: 2
کل بازدیدها: 68964