سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
باران نگاه
 
 

خسته ام

خســـــته

واژه هایم

بوی تنهایی

می دهند !؟

بوی شکستگی !؟

هوای تازه

می خواهم

برای یاد آوری

دوباره

خاطره ها . . .




موضوع مطلب :

ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 91 دی 21 :: 12:44 عصر :: توسط : علیرضا احمدی

واژه واژه

برایت می نویسم

کلمات شعرم

با احساس

تو واژه می شوند

تو

تنها ترین کلمه ای

برای کتاب

شعر های ناتمامم . . .




موضوع مطلب :

ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 91 دی 21 :: 12:40 عصر :: توسط : علیرضا احمدی

با نفسهایت گرم میشوم

و در جاده برفی زمستان

با جاده همراه !؟

تو نیستی

ولی !؟

خیال نفسهایت

با من است




موضوع مطلب :

ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 91 دی 21 :: 12:37 عصر :: توسط : علیرضا احمدی

آخرین لبخند تو

در چشمانم

برق خداحافظی بود

وقتی نگاهم کردی !؟

لبانم

! تهی از فریاد شدند

لبخندت

چه غریبانه

مرا در خود

شکســـــــت . . .




موضوع مطلب :

ارسال شده در تاریخ : یکشنبه 91 دی 3 :: 1:13 عصر :: توسط : علیرضا احمدی

بوی نرگس

در خیابان خیال قدم می زنم؛ پروازهای متعدد فکر ! در انتهای آن به مسیری می رسد که انگار کوچه معشوق باید در آنجا باشد؛ آهسته و آرام گام بر می دارم، با چشمانی ذوق زده به سر انجام خیابان

می نگرم، تابلو ها یکی یکی از جلوی دیدگانم عبور می کنند، قاب سبز درختان نیز در نگاهم دست تکان می دهند ، صدای غم انگیز؛ نفسهایم به شماره افتاده است و تند تند می زند؛ قلبم از شدت تپش حرارت درونم را دو چندان کرده است. آه خدای من انگار به نزدیکی رسیده ام؛ رایحه ی دل انگیز شمیم عطر تمام کوچه را بارانی کرده و من و خیال و فکر در عاقبت آن! روضه ی رضوان و چراغانی هایی که هر لحظه سوسوی آنها نزدیکتر می شود، کوچه نام معشوقی که همه ی عالم منتظر اوست . . . 




موضوع مطلب :

ارسال شده در تاریخ : دوشنبه 91 آذر 20 :: 11:18 صبح :: توسط : علیرضا احمدی
<   <<   11   12   >   
درباره وبلاگ
پیوندها
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 30
بازدید دیروز: 8
کل بازدیدها: 69144