قاب . . . برای دخترم
جاده بی انتها
دخترکی باچتر
قطرات دوان دوانِ باران
دل شوره های رسیدن
و چشمانی خیس
در حسرت نگاهی
که پشت قاب انتظار می ماند . . .
تلنگر
سپیده صبح
بانگ اذان
سجاده نور
دست ها به سوی آسمان
و اشک شوق
و حضوری دیر . . .
. . .
به من نگاه کن !
دردهایت مرهم نگاه خسته ام
وقتی مهربانی هایت
را به رخ
دلتنگیهایم می برم
درونم سکوتی
از فریاد توست . . .
چشم هایت
تمام خاطره هایم را مرور می کند
لختی بخند،
پریشان کن نگاهت را
که تمام لحظه هایم با توست . . .
اشکهای نگاهت را
به من بسپار
اینجا سیلابی ازرودخانه
تو را به ساحل آرامش می برد . . .
تمام دلتنگیهایم از نبودن
واژه هایست که نبودنت را
به رخم می کشند
چقدر سخت است بازی با
کلمات عاشقانه ی تو . . .
زمانه را بسپار به عقربه های ساعت چه بی پروا دوان دوان تو را می برند و چه زود شکسته می شوی در فراموشی لحظه هایت سکوت تنهایی می شوند زمانه تو را می برد و تو بی خبر از حال خود و هزاران درد . . .
زمانه را بسپار به عقربه های ساعت
چه بی پروا دوان دوان تو را می برند
و چه زود شکسته می شوی در فراموشی
لحظه هایت سکوت تنهایی می شوند
زمانه تو را می برد و تو بی خبر از حال خود
و هزاران درد . . .
کدهای جاوا وبلاگ
قالب وبلاگ